دردی که بر سینه عارض شود و معمولاً این درد یک عارضۀ ثانوی از ناخوشیهای اعضای داخل قفسۀ صدری (از قبیل انساج مختلف قلب یا ریتین یا قصبهالریه یا مری یا نایژه ها و یا پردۀ حاجز) است. درد سینه. (فرهنگ فارسی معین) ، از نظر پزشکی معمولاً درد شدید روی قلب در موقع حملۀ آنژین سینه را بنام درد سینه مینامند. (فرهنگ فارسی معین)
دردی که بر سینه عارض شود و معمولاً این درد یک عارضۀ ثانوی از ناخوشیهای اعضای داخل قفسۀ صدری (از قبیل انساج مختلف قلب یا ریتین یا قصبهالریه یا مری یا نایژه ها و یا پردۀ حاجز) است. درد سینه. (فرهنگ فارسی معین) ، از نظر پزشکی معمولاً درد شدید روی قلب در موقع حملۀ آنژین سینه را بنام درد سینه مینامند. (فرهنگ فارسی معین)
پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
چیزی است که بر بالای خوگیر اسب بر سینه اش بندند. (آنندراج) : کشد سینه بندش از آن در بغل که لاغرمیان است و فربه کفل. ملاطغرا (از آنندراج). ، هر جامه ای که سینه و پشت را بدان پوشند. پستان بند زنان. (ناظم الاطباء). جامه که زنان بر سینه و پستان بندند و به انواع تکلف میباشد. (یادداشت بخط مؤلف). پارچه ای که زنان پستان خود را بدان پوشانند. پستان بند. (فرهنگ فارسی معین) ، لباسی کوتاه و بی آستین که غالباً بر روی پیراهن و در زیر سایر البسه کودکان را پوشانند. (یادداشت بخط مؤلف). پارچه ای باشد که در گلوی طفلان بندند تا رختشان از لعاب ضائع نشود. (آنندراج). - سینه بند عدالت، قطعه پارچۀ قلاب دوزی اعلایی است که به اندازه ده گره مربع میباشد و کاهن بزرگ بر سینۀ خود قرار میدهد و از دو قطعه پارچۀ قلاب دوزی که ایفورد از آن ساخته میشد، ترتیب داده شده بود. دارای رویه و آستری بود کیسه مانند که برویه آن دوازده قطعه از سنگهای گرانبها که بر هر یک از آنها یکی از اسماء اسباط دوازده گانه محکوک بود، تعبیه کرده باشند. (از قاموس کتاب مقدس)
چیزی است که بر بالای خوگیر اسب بر سینه اش بندند. (آنندراج) : کشد سینه بندش از آن در بغل که لاغرمیان است و فربه کفل. ملاطغرا (از آنندراج). ، هر جامه ای که سینه و پشت را بدان پوشند. پستان بند زنان. (ناظم الاطباء). جامه که زنان بر سینه و پستان بندند و به انواع تکلف میباشد. (یادداشت بخط مؤلف). پارچه ای که زنان پستان خود را بدان پوشانند. پستان بند. (فرهنگ فارسی معین) ، لباسی کوتاه و بی آستین که غالباً بر روی پیراهن و در زیر سایر البسه کودکان را پوشانند. (یادداشت بخط مؤلف). پارچه ای باشد که در گلوی طفلان بندند تا رختشان از لعاب ضائع نشود. (آنندراج). - سینه بند عدالت، قطعه پارچۀ قلاب دوزی اعلایی است که به اندازه ده گره مربع میباشد و کاهن بزرگ بر سینۀ خود قرار میدهد و از دو قطعه پارچۀ قلاب دوزی که ایفورد از آن ساخته میشد، ترتیب داده شده بود. دارای رویه و آستری بود کیسه مانند که برویه آن دوازده قطعه از سنگهای گرانبها که بر هر یک از آنها یکی از اسماء اسباط دوازده گانه محکوک بود، تعبیه کرده باشند. (از قاموس کتاب مقدس)
دهی است جزء دهستان اجارودبخش گرمی شهرستان اردبیل. دارای 220 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان اجارودبخش گرمی شهرستان اردبیل. دارای 220 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 144 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 144 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
کنایه از زور و قوت نمودن. (آنندراج) : گوشه گیران تن بزحمت بی محابا کی دهند چون شناور سینه را در موج دریا کی دهند. میرزا رضی دانش (از آنندراج). ، (اصطلاح بنایان) جلو آمدن دیوار یا سقف
کنایه از زور و قوت نمودن. (آنندراج) : گوشه گیران تن بزحمت بی محابا کی دهند چون شناور سینه را در موج دریا کی دهند. میرزا رضی دانش (از آنندراج). ، (اصطلاح بنایان) جلو آمدن دیوار یا سقف
تفاخر کردن. فخر نمودن. (برهان). کنایه از تفاخر کردن. (آنندراج) : چو ز پهلوی غمت دل نخورد جز جگری تو مکن سینه که چون من نبود دلداری. رفیع الدین لنبانی. سینه مکن به بستن دل زآن قبل که تو دل بسته ای نه ملک خراسان گشاده ای. مجیرالدین بیلقانی. ملک بدین کار و کیایی تراست سینه کن این سینه گشایی تراست. نظامی. سینه میکرد از سپهداری خویش لاف میزد از کله داری خویش. عطار. ، راندن چنانکه غارتگری گله را یا نخجیروان دستۀ شکاری را یا ستوربان در چراگاه خیلی اسب برهنه را. (یادداشت بخط مؤلف). - سینه کردن تیر، (اصطلاح تیراندازان) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. (برهان) (انجمن آرا) (از بهار عجم) : کنون که تیر فلک سینه کرد سینه بدزد بجست برق بلا نم در آبگینه بدزد. ملا ملک قمی (از آنندراج)
تفاخر کردن. فخر نمودن. (برهان). کنایه از تفاخر کردن. (آنندراج) : چو ز پهلوی غمت دل نخورد جز جگری تو مکن سینه که چون من نبود دلداری. رفیع الدین لنبانی. سینه مکن به بستن دل زآن قبل که تو دل بسته ای نه ملک خراسان گشاده ای. مجیرالدین بیلقانی. ملک بدین کار و کیایی تراست سینه کن این سینه گشایی تراست. نظامی. سینه میکرد از سپهداری خویش لاف میزد از کله داری خویش. عطار. ، راندن چنانکه غارتگری گله را یا نخجیروان دستۀ شکاری را یا ستوربان در چراگاه خیلی اسب برهنه را. (یادداشت بخط مؤلف). - سینه کردن تیر، (اصطلاح تیراندازان) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. (برهان) (انجمن آرا) (از بهار عجم) : کنون که تیر فلک سینه کرد سینه بدزد بجست برق بلا نم در آبگینه بدزد. ملا ملک قمی (از آنندراج)